
نویسنده: کلام زنده


« هدف » – كوروش سليمى
مىگويم هدف بدهى ما به هستى است نه آنچه كه بدست مىآوريم، مىدانم كه عجيب بنظر مىرسد، اما به همان اندازه كه براى شما عجيب است از جايى كه من هستى را درك مىكنم متضاد آن را باور داشتن عجيب است.
لازم است براى رسيدن به موفقيت در جهت اهداف خويش تلاش كنيم اما چرا فکر میکنیم كه موفقيت چيزيست كه به دست مىآوريم؟
اجازه دهيد از چند مثال استفاده كنيم.
مش قلى هدفى تحصيلى دارد. او مىخواهد پزشك شود. او به سختى تلاش مىكند و در نهايت موفق مىیشود. اكنون او پزشك است.
مش قلى چه چيزى را بدست آورده است ؟
صرف نظر از سالهایى كه براى رسيدن به اين هدف تلاش كرده است اكنون نتيجهى عملى اين موفقيت چيست؟
مش قلى بيشتر وقت خود را روز صرف بررسى و كار روى انواع بيمارهاىها مىكند. او بيماران را درمان مىکند. زمانهايى كه مى وانست صرف تفريح و استراحت شود صرف مواجه شدن با ويروسها و ميكروبها مىشود …
البته خواهيد گفت كه او كسب درآمد مىكند تا امرار معاش كند يعنى زنده بماند.
اين درست است، اما در اين صورت پذيرفتهايم كه او با پزشك شدن، بهاى زنده بودن را مىپردازد، يعنى پزشك بودن چيزى است كه از جانب مش قلى پرداخت مىشود در قبال دريافت فرصت زندگى و نه چيزى كه دريافت شده است.
مثال دوم:
نازگلى هدف كسب پول دارد و در رسيدن به اين هدف موفق مىشود. اكنون او پول دارد. و با اين پول چه مى تواند بكند؟
بله او مىتواند پول را خرج كند! يعنى پول را به اين و آن بدهد. مىبينيم در نهايت اين چيزى است كه به جهان داده مىشود نه اينكه دريافت شود. البته نازگلى هم مانند مش قلى، در ازاى آنچه كه مىدهد فرصت زندگى را حفظ مىكند.
مثال سوم:
نازگلى و مشقلى تلاش مىكنند تشكيل خانواده دهند، در حال دادن امكان بقاى نسل بشر به هستى هستند.
. . .
اگر به تمامى اهداف عملى خود نگاه كنيد همين الگو را به راحتى مى توانيد شناسايى كنيد.
هدف چيزى است كه با تلاش به آن مىرسيم تا نتيجهى آن را به جهان هستى تقديم كنيم.
از اين رو مى گويم هدف، چيزيست كه به جهان هستى مىدهيم نه اينكه آنكه آن را بدست آوريم.
اما در ازاى دادن هدف به جهان هستى چه بدست مى آوريم ؟
بسيار واضح است :
فرصت بقا و يا فرصت رشد / يعنى فرصت زندگى
اما نكته ى مهم اين است كه فرصت رشد و بقا، از پيش داده شده است. ما اين فرصت را بدست نمیآوريم بلكه آن را ((حفظ)) مىكنيم.
حس بیارزش بودن
به همين علت، هدف ارزشى است كه ما در ازاى چيزى به هستى مىپردازيم كه از قبل دريافت شده است و به همين علت (رسيدن به هدف بازپرداخت بدهى ما به هستى است). بدون بازپرداخت اين بدهى، همواره حس يك متقلب را خواهيم داشت، يعنى حس بىارزش بودن.
رسيدن به اهداف سازنده، كه چيزى را به هستى تقديم مىكند و بر آن مىافزايد به ما حس ارزشمندى مىبخشد چون احساس مىكنيم بهاى فرصت زندگى را شرافتمندانه پرداخت كردهايم.
دوست معمارى دارم كه در توضيح معمارى به مشتريان خود جملهى ثابتى دارد: (( ببين دوست عزيز، معمارى بده بده نيست بلكه بده – بگير است)) يعنى براى بدست آوردن چيزى، لازم است بپذيرى چيزى ديگرى را نخواهى داشت. داشتن اتاق تعويض لباس يعنى پذيرايى كوچكتر يا اتاق خواب كمتر و …
منطق بسيار سادهاى است اما ظاهرا ناچار مىشود هربار اين موضوع را توضيح دهد.
در ابعاد كلى تمامى زندگى از همين اصل پيروى مى كند، زندگى بده/بگيرى است ميان سلولى به نام انسان و ابرپيكره ى به نام هستى.
اما تحول بزرگى است كه بدانيم آنچه كه مىدهيم، اهداف و تلاشى است كه براى رسيدن به آنها میكنيم و آنچه كه بدست آوردهايم فرصت زندگى است.
وقتى مشقلى براى استخدام شدن در اداره تلاش مىكند، در حقيقت او به دنبال بدست آوردن چيزي نيست بلكه در تلاش براى بازپرداخت بدهى ((فرصت زيستن)) به هستى است و اگر از اين واقعيت آگاه باشد تصور مىكنيد چه ميزانى از احساس تنهايى، بىپناهى و ترس او جاى خود را به توكل و آرامش و حس دريافت حمايت خواهد داد ؟
و چرا فرصت زندگى ارزش تلاش كردن و پرداخت اين بها را دارد؟
چون زندگى خود سعادت است.
سعادتمندى نتيجهى چيزى در مسير زندگى نيست. نتيجهى هيچ تلاشى سعادت نخواهد بود، سعادت آفريده نمىشود، آن پيش از هر تلاشى قرار دارد.
هر تلاشى براى براى رسيدن به سعادت اشتباه است، سعادت در ذات زندگى از پيش موجود است، اما با اين وجود، رايگان نيست.
ابتدا سعادت را با پذيرش آن لمس مىكنيم و بهاى آن را با زندگى موفق مىپردازيم، و اينگونه بودن، موضوع براكا است.
عشق و سپاس
کوروش سلیمی

تصور كنيد كه مدیر مدرسهى بزرگى هستيد. به عنوان مدير خوب مدرسه شما احساس مسئوليت خواهيد داشت در قبال رتبهى علمى مدرسه اما به عنوان كارمند خوب مدرسه ( معلم، ناظم و …) شما فقط احساس وظيفه خواهيد داشت در قبال رتبهى علمى مدرسه.
مدير نگران است و بايد پاسخگو باشد، در قبال امكانات بالانس نهايى با اوست. او بايد مطمئن شود كه مدرسه به اندازهى امكاناتش خروجى داده است.
اما كارمندان نگران بالانس نهايى نيستند، آنها كافى است كه مطمئن شوند كه بهترين تلاش خود را كردهاند.
مدرسه به معلم واگذار نشده است، براى همين نمىتواند مسئول آن باشد، اما معلم روى نتايج مؤثر است به همين علت موظف به ارائهى بهترين تلاش خودش است.
اگر مدرسه بدترين نتايح را گرفته باشد اما معلمها بهترين تلاش خود را ارايه كرده باشند، هيچ گونه شرمندگى با آنها نخواهد بود. اين شرمندگى با مدير خواهد بود كه معلمهاى تواناترى را به كار نگرفته است و در تشخيص معلم مناسب براى مدرسهاى در اين سطح اشتباه كرده است.
آيا هنوز فرق ميان مسئول و موظف مشهود نيست؟
اين دو باهم بسيار متفاوت است.
شما در قبال مخارج زندگى فرزندتان مسئول هستيد، بالانس نهايى با شماست.
اما در قبال هزينهاى كه به عنوان فرزند براى پدر و مادر ايجاد مىكنيد، مسئول نيستيد چون بالانس نهايى با شما نيست، اما وظيفه داريد كه بهترين تلاش خود را براى درستترين شكل هزينه كردن انجام دهيد.
تابعى حسى اين دو باهم بسيار متفاوت است
شما نمىتوانيد مسئول بالانس هزينههاى والدين خود باشيد چون امكان آن را نداريد، شما بخش كوچكى از سيستم مالى بزرگتر خانواده هستيد، اگر بخواهيد اين مسئوليت را برداريد نتيجه ى آن فقط استرس بيهوده خواهد بود.
اما در جايگاه والد، به عنوان كسى كه هميشه قدرت مالى فراترى از كودكانش دارد مىتوانيد مسئوليت مالى آنها را بپذيريد. اين به شما حس ارزشمندى مىدهد.
اگر بخواهيد كه درقبال چيزى كه نسبت به آن احاطه نداريد مسئول باشيد نتيجهى آن احساس ترس است.
و اگر بخواهيد نسبت به چيزى كه به شما واگذار شده است بجاى احساس مسئوليت، احساس وظيفه داشته باشد با بروز بدهىها، در حس قربانى يا مظلوم فرو خواهيد رفت. چون از شما طلب خواهند كرد و شما فقط وظيفه ى خود را انجام مىدايد!
مدير مدرسهاى را تصور كنيد كه به جاى مسئول دانستن خود در قبال نتايج مدرسه، خود را فقط موظف به كار كردن در مدرسه مىداند، من اينگونه مديرها را در سازمانهاى مختلف ديدهام ، آنها هميشه آماده هستند كه از بدبختىهاى مدير بودن برايتان ناله كنند.
آينده به شما واگذار نشده است، شما روى آينده مؤثر هستيد اما روى آن احاطه نداريد، شما بخشى از يك فرايند بزرگ هستيد. نمىتوانيد مسئول آينده باشيد. برداشتن اين مسئوليت حسی از ترس به دنبال دارد. اما به همان اندازه كه روى آن تأثير داريد و به قدر اهميت اين تأثير موظف هستيد.
اما در قبال اعمال خود در گذشته موظف نيستيد، مسئول هستيد. چون بر گذشته اشراف داريد و آن به شما واگذار شده است. مسئوليت بالانس كردن آن با شما است.
نيازى نيست شرمندهى آن باشيد، همانطور كه نيازى نيست مدير شرمنده ى اشتباهات معلم خود باشد، هيچكس اين شرمندگى را از او نمىخواهد. بهتر است كه مسئوليت بالانس نتايج را بردارد. چون مدير معلم نيست، و او نمىتواند بهجاى معلم تصميم بگيرد كه وى درست عمل كند.
شما گذشتهى خود نيستيد، نمى توانيد بجاى او تصميم بگيريد، بيخود ابراز شرمندگى نكنيد بهجاى آن بهتر است خود را مسئول بالانس نهايى بدانيم.
برخلاف تصور، مسئوليت مربوط به قدرت اثرگذارى نيست. اين تصور صحيح نيست كه فكر كنيم تنها در مقابل چيزى كه بتوانيم بر آن اثرگذار باشيم مىتوانيم مسئول باشيم.
شما مىپذيريد كه مسئول رفتار گربه ى خانگى خود باشيد، آيا اين علت است كه مىتوانيد رفتار او را كنترل كنيد؟
البته كه نه. اما وقتى اين گربه جايى را كثيف مىكند لازم است شما آن را تميز كنيد، چون شما مسئول هستيد. درواقع چون شما مىتوانيد اين كار را انجام دهيد و شما خواستهايد كه گربه داشته باشيد.
واقعيت اين است كه مسئوليت از توان پاسخگويى مى آيد نه از توان اثرگذارى.
به همين علت است كه كودكان خردسال در قبال اعمال خود مسئول نيستند (در مقابل غريبهها، البته كه ما سعى مى كنيم مسئول بودن را به آنها بياموزيم تا آنها را براى اين منظور آماده كنيم اما اين فقط تمرين مسئوليت است) با وجود اينكه كودكان بطور مستقيم بر اعمال خود اثرگذار هستند اما مسئوليت ندارند، چون قدرت پاسخگويى ندارند.
و از آنجايى كه پدر و مادر مىتوانند پاسخگو باشند و كس ديگرى نيست كه بخواهد اين كار بكند، آنها مسئول رفتار كودكان مىشوند.
و درست در جايى كه قدرت پاسخگويى وجود ندارد اما توان اثرگذارى وجود دارد، وظيفه ظهور مى كند.
وظيفه تنها در مقابل كيفيت اجراى خودش پاسخگو هست نه نتيجهى نهايى
در يك تيم فوتبال، بازيكن در مقابل نتيجهى بازى وظيفه دارد نه مسئوليت، او كافيست كه پاسخگويى عملكرد شخصى خودش باشد.
اما موضوع براى مربى و سرپرست تيم اينگونه نيست. آنها مسئول در مقابل نتيجهى نهايى هستند چون قبول كردهاند كه پاسخگو باشند و اين درحالى است كه سرپرست تيم حتا قدرت اثرگذارى در بازى را هم ندارد.
آينده جايگاه وظيفه است نه مسئوليت، چون نمىتوانيم در دنياى اثر پروانهاى نسبت به نتایجى كه از آينده خواهد آمد پاسخگو باشيم.
اما گذشته، از كسى که امروز هستيم ضعيفتر است.
اكنون مىتوانيم پاسخ گوی گذشته باشيم و كس ديگرى اينجا نيست كه بتواند اين كار را انجام دهد.
كتاب زمان ـ فصل مسئوليت
عشق و سپاس
کورش سلیمی

گزارش شبکه تی وی پلاس
[vc_row][vc_column width=”1/4″][/vc_column][vc_column width=”1/2″][vc_column_text]
[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/4″][/vc_column][/vc_row]
[vc_row][vc_column width=”1/4″][/vc_column][vc_column width=”1/2″][vc_column_text]
[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/4″][/vc_column][/vc_row]