افسانه صیدی
فروردین ۱۳۹۹
در دنیایی بهتر نام فیلم درامی است که در سال ۲۰۱۰ به کارگردانی سوزان بیر ساخته شد. این فیلم موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را از آنِ خود کند.
داستان فیلم در دنیایی بهتر در واقع داستان دو کشور است؛ یکی کشور دانمارک که سرزمین مادری سوزان بییر، کارگردان فیلم است و دیگری یک کشور آفریقایی که ماجرای فیلم هم از همانجا شروع میشود.
فیلم با اقدامات انساندوستانه یک پزشک داوطلب در سازمان ملل در قاره آفریقا و با پرتاب توپی برای کودکان برهنه آفریقایی که با شور فراوان به دنبال ماشین میدوند آغاز میشود.
بیگمن که نماد قدرتی ساختگی که در پسِ آن ترس از مرگ و ضعف موج میزد با زور اسلحه، فحاشی، ایجاد فضای رُعب و وحشت، تعرض، خشونت، بددهنی و خونریزی بر جماعتی حاکم است.
دو پسر بچه که اتفاقا هر دو متولد یکروز هم بودند و هر دو در تقابل با پدرهایشان شجاعت و جنگجویی را انتخاب کرده بودند:
الیاس پدرِ خوددار و محافظهکارِ خود را ترسو میداند. و به همین دلیل از نظر او پدرش منفعل و کتکخور است، او مجبور است برای کار به بیابانهای آفریقا برود، اینکه او نتوانسته همسرش را با خریدن گلی یا شکلاتی … با شهامت حفظ کند، از طرفی از مادرش خم به دلیل ترکِ خانه خشم داشت و دوست داشت جسارت و شهامت را با داشتن چاقو بالا رفتن از سیلو، دنبالهروی از کریستین و درگیری با مادر بالا ببرد.
کریستین پدر خود را ضعیف و تسلیم میدانست و از جملهای که او در هنگام بیماری و ضعف مادرِ سرطانیش به زبان آورده بود: «اگر بمیره راحت میشه» احساس میکرد که پدرش هیچ مبارزهای برای حفظ بقا و برنده شدن در زندگی نمیکند. بنابراین کریستین تصمیم گرفته بود که جنگجو باشد و اجازه زورگویی به کسی ندهد ، حقش را مطالبه کند و تقریبا تمام موضوع فیلم را برای همین انتقام گرفتنها (درگیری با زورگوی مدرسه، نقشه برای حمله به مرد زورگوی دانمارکی و مبارزه با شرارت این دو) و خشم نهفته در درونش تحت تاثیر قرار داده بود.
انتخاب کوچکترین و دنجترین اتاقِ خانه مادربزرگ (درونگرایی)، ادامه بازیهایش تا رسیدن به برد نهایی (رقابتجویی)، رفتن به بالای سیلو و نگاه کردن به شهر از بالا (تسلط)، درگیری با هممدرسهای و تهدید او به مرگ با چاقو (خشم و کینه)، انفجار ماشین (انتقامجویی) میخواهد از او یک فردِ خودمحور ، منزوی، مبارزهگر، انتقامجو و بدونِ گذشت را نمایش بدهد.
و در نهایت در کنار همه این شخصیتها، شخصیت خودساخته، حامی، جسور و رشدیافته فیلم آنتوان در حرفه پزشکی، با سفرها، درمانها، نگرشش در انتخاب شغل، تعامل با دیگران (هیچ سودی در دعوا کردن با بقیه وجود ندارد) و نگاهش به پذیرش خطایش در زندگی مشترک و تمایل به بازسازی خانوادهاش، روابط بهینه و دوستانه با فرزندانش، دفاع از حریمش در مقابل بیگمن (بیرون انداختن او از چادرهای درمان) در حالی که کاملاً متمایز در نقش پزشک عمل میکرد.
یک. جملهای از عیسا مسیح نقل شده که “اگر کسی به گونه راست تو سیلی زد، سمت دیگر را نیز به سوی او بگردان تا بزند”. خب، صرفنظر از اینکه این نقل قول واقعی است یا نه، تاریخ زندگی بشر نشان داده که چنین تفکری، نهتنها برنده و موفق نیست، بلکه حتی ماندگار هم نیست و محکوم به فناست.
البته این فیلم، ظاهراً طرفدار این تفکر است.
دو. ذهنیتی وجود داره که خشونت ذاتی انسانها، ناشی از ژنهایی است که ما از گرگها به ارث بردهایم. (استاد کوروش در کتاب گرافهای حسی؛ نقل به مضمون). در واقع آدمی، در هر سطحی از رشد تمدنی، به چاشنی خشونت نیازمند است. شاید بتوان این نیاز را، نه یک نیاز اجتماعی یا روانی، بلکه حتی یک نیاز هورمونی دانست.
سه. ما مردمان خاورمیانه که با دیوارهای بتنی یا سیمخاردار مرز کشورهایمان را ساختهایم، گمان میکنیم که سوئدیها و دانمارکیها واقعا همدیگر را عاشقانه دوست دارند. در حالی که ما در این فیلم میبینیم هرگز اینطوری نیست!! و در همین قرن بیست و یکم، هستند اشخاصی در دانمارک، که “سوئدی” را به عنوان طعنه و سرزنش بهکار میبرند. (شبیه آنچه که بعضی ایرانیها به عنوان فحش یا سرزنش میگویند: “افغانی”)
چهار. بشر هنوز هم به جنگ و نزاع و رقابت نیاز هورمونی/روانی دارد ولی تماشای فیلم “دنیایی بهتر” به ما میگوید: بعید است اروپایی قرن بیست و یکم، دلخوریهایش از مردم همسایه را با پاره کردن شکم زنهای باردار جبران کند!! هر چند که دلش را با چند مشت و سیلی دانمارکی به سوئدی خنک خواهد کرد.
پایان: به نظرم، همه چیز در عنوان فیلم نهفته است. اسم فیلم، “دنیای ایدهآل” یا “دنیای خوب” نیست. دنیایی “بهتر” . . . همهچیز در این پسوند “تـــر” نهفتهاست. ما در تلاش برای تحقق دنیای عاری از خشونت و رقابت نیستم، بلکه در تلاش هستیم برای کمی (فقط کمی) دوستانهتر شدن جهان.